طارق

ستاره صبح

ستاره صبح

طارق
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیامبران» ثبت شده است

      الیاس (ع) ، (در هنگام گریختن از چنگ جبار زمان) به خانه زنى از بنى اسرائیل وارد شد که پسرى بیمار به نام الیسع بن اخطوب داشت. آن زن الیاس را پناه داد و خبرش را پنهان داشت. الیاس براى فرزند او دعا کرد و شفا یافت. از آن پس الیسع تابع مرام الیاس گشت و به او ایمان آورد و تصدیقش نمود و همراهى کرد و به هر کجا مى رفت ملازم او بود. ثعلبى سپس داستان به آسمان رفتن الیاس را ذکر کرده اضافه مى کند که: در این هنگام یسع او را بانگ زد که اى الیاس حالا که مى روى تکلیف مرا معلوم کن، و مرا براى روزگار تنهاییم دستورى ده. الیاس از آسمان کساى خود را انداخت، و همین کساء علامت جانشینى یسع براى الیاس در میان بنى اسرائیل بود. آن گاه مى گوید: خداوند به فضل خود یسع (ع) را به نبوت و رسالت به سوى بنى اسرائیل مبعوث نمود. و به وى وحى فرستاد، و او را به همان نحوى که بنده خود الیاس را تایید مى کرد تایید فرمود، و در نتیجه بنى اسرائیل به وى ایمان آورده و او را تعظیم نموده در هر پیشامدى رأى و امر او را متابعت مى کردند، و بدین منوال تا یسع در میان بنى اسرائیل زنده بود حکم خداى تعالى در بین آنان نافذ و مجرى بود.

     با این همه، مأموریت اصلى الیسع هنگامى آغاز مى شود که از سوى الیاس به جانشینى منصوب مى شود و خدا نیز او را به رسالت مبعوث مى فرماید: «و قیل انه استخلف الیسع على بنى اسرائیل ... و بعث الله الیسع رسولا فامنت به بنواسرائیل و عظموه و انتهوا الى امره» گفته شده که الیسع به جانشینى براى رهبرى بنى اسرائیل منصوب شد و خداوند او را رسول این قوم قرار داد، پس بنى اسرائیل بدو ایمان آورده و بزرگش داشتند و فرمانش پذیرفتند .

منبع:دایره المعارف طهور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۱۴
محمد جواد جیگاره

جرجیس پس از پیامبری به سوی شاه شتافت و او را از بت پرستی نهی کرد. شاه چون چنین دید دستور داد او را به زندان برند و وی را شکنجه بسیار کردند و به روایتی وی را چهار بار کشتند. جرجیس هفت سال به دعوت پرداخت، و مکرٌر به عذاب و شکنجه شاه دچار گردید، و سی و چهار هزارتن از اهالی موصل از جمله همسر شاه به او ایمان آوردند. سرانجام او و همگی مومنان را کشتند و خداوند به آن قوم غضب نمود و به آتش قهر خود شهرشان و هر که در آن بود را سوزاند.

بیشتر درباره جرجیس پیامبر:

گویند تا ۵۵۰ سال بعد از عیسی رسولی(پیامبر با کتاب) فرستاده نشد. در این دوره که فترت نامیده می‌شود از سوی خداوند پیامبری برای هدایت مردمان فرستاده می‌شد ولی تنها پیامبر اولوالعزم پس از عیسی محمد بود. در این فاصله (همان دوره فترت) پیامبرانی فرستاده شدند که از جملهٔ آنها می‌توان به جرجیس اشاره کرد.

جرجیس نبی بود میان عیسی و پیامبر اسلام. جرجیس نام پیغمبری است از اهل فلسطین

بعضی وی را از حواریون می‌دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته‌است و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بوده‌است جرجیس چندان مال داشت که محاسب او هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف می‌کرد.

روزگارش همزمان با پادشاهی بود عاصی و عاتی به نام داذیانه که خود را خدا می‌دانست و بتی داشت "افلون" نام که آن را به دشتی بزرگ می‌برد و مردمان گرد هم می‌آورد و آتشی عظیم فراهم می‌ساخت و مردمان را مجبور می‌کرد به سجده در برابر آن بت. هرکه سجده می‌کرد، رها می‌شد و هر که سر باز می‌زد به بلای آتش گرفتار می‌آمد و پادشاه قسی دعوی می‌کرد که می‌تواند جان انسانها بگیرد یا بدانها حیات بخشد.

روزی جرجیس را گذر بر آن پادشاه افتاد. پادشاه او را امر کرد به سجده در برابر بت. جرجیس سر باز زد. ملک بر او خشم گرفت و دستور داد او را بکشند. پس جرجیس را بکشتند اما به اذن خدای تعالی دوباره زنده شد. پادشاه بت پرست را خوف در دل افتاد. این‌بار دستور داد جرجیس را دوباره بکشند شنیع‌تر و قسی‌تر. چنان کردند و تا به استخوانهایش در هم کوبیدند چنانکه هرگز از نو حیات نیابد. جرجیس بمرد و به اذن خدای تعالی عزوجل دوباره زنده شد. پادشاه خشم گرفته از نو فرمان به قتل جرجیس داد. این بار او را بکشتند و بسوزاندند و خاکسترش به باد دادند و دوباره به ارادهٔ خدای از نو زنده شد و جان یافت. بارها چنین شد ولیکن پادشاه عبرت نگرفت و دست از دعوی خدایی کردن برنداشت. پس عذاب حق بر او و قومش نازل شد. جرجیس پیروانی یافت و به دعوت مردمان به پرستش نیکو خدای یگانه بپرداخت.

عطار می‌نویسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانهٔ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند و خود نیز قبل از آنها به شهادت رسید .

منبع: http://fa.wikipedia.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۰۲
محمد جواد جیگاره

       نام دیگر شیث بن آدم، هبة الله است. او فرزند و جانشین حضرت آدم بود. حضرت شیث سومین فرزند حضرت آدم بوده است. حضرت آدم حدود ۳۴ فرزند داشته است که هابیل و قابیل از اولین فرزندان این پیامبر بزرگوار بوده اند. در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده است: آدم (ع) بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آن گاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که: «این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار.» و آدم (ع) نیز چنین کرد. آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصی خود معرفی نماید. او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود.
       حضرت آدم (ع) پس از حدود هزار سال از جهان برفت و شیث را وصى خود گردانید. قابیل که از این موضوع مطلع شد، نزد شیث آمده. او را تهدید کرد و گفت: سبب این که من برادرت هابیل را کشتم، همین بود که او مقام وصایت پدر را داشت و براى آن که فرزندان او به بچه هاى من در آینده فخرفروشى نکنند، من او را کشتم. اکنون تو نیز اگر جایى اظهار کنى که مقام وصایت پدر به تو رسیده، تو را نیز خواهم کشت و همان گونه که ابن اثیر و طبرى نقل کرده اند و در احادیث نیز آمده، خود آدم نیز به شیث سفارش کرد که علم خود و مقام وصایت را که پدر بدو داده بود از قابیل پنهان دارد مبادا همان گونه که او به هابیل حسد برد، به وى نیز حسد برده و در صدد قتل او بر آید. به همین دلیل شیث پیوسته در حال ترس و تقیه به سر مى برد. خداوند تعالی شیث را به پیامبری برگزید و پنجاه صحیفه بر وی نازل کرد تا به وسیله آنها مردم زمان خود را که همگی از نوه ها و نوادگان آدم ابوالبشر (ع) بودند به توحید و یگانگی خدا دعوت نماید. مسعودى گفته است که بیست و نه صحیفه بر شیث نازل شد که در آن ها تهلیل و تسبیح بود. برخی گفته اند: اولین کسى که بعد از رحلت آدم (ع) به مقام شامخ پیامبرى نائل آمد، شیث (هبة الله) بود. او وصى و جانشین آدم شد و امانت هاى الهى و صحیفه هایى که جانب خداوند نازل شده و جمعا بیست و یک صحیفه بود، دریافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن تعالیم و هدایت و راهنمایى فرزندان آدم که رفته رفته جمعت قابل ملاحظه اى را تشکیل می دادند کمر بست. از میان آثار به جاى مانده از آن صحیفه ها، این صحیفه است که خداوند به آدم وحى فرستاد که؛ من تمام نیکى ها و سعادت ها را در چهار کلمه براى تو بیان می کنم. آدم پرسید: آن چهار کلمه کدامند؟ خطاب آمد: کلمه اول از آن من، کلمه دوم از آن تو، کلمه سوم میان من و تو و کلمه چهارم میان تو و مردم. آنکه از آن من است اینست که مرا بپرستى و شریکى براى من قرار ندهى. آنکه از آن تو است آنکه در برابر کارهایى که مى کنى، آنچه را که بیش از هر چیز به آن نیازمندى، به تو پاداش دهم. آنکه میان من و تو است: از تو دعا کردن و خواستن و از من اجابت و پذیرفتن و بالاخره آنکه میان تو و بندگان من است این است که: براى مردم دوست بدارى آنچه براى خودت دوست دارى. آدم پس از گذرانیدن عمرى طولانى، احساس کسالت و ناتوانى کرد. به فرزندش شیث گفت: پسرم، زمان مرگ من نزدیک شده و اینک من مریض و ناتوانم و خداوند به من دستور داده که تو را وصى خود قرار دهم و ودیعه هاى او را به امانت نزد تو بگذارم، اینک وصیت نامه من که شامل آثار علمى و نام بزرگ خداوند می باشد، زیر سر من است. وقتى من از دنیا رفتم آن را بردار و کسى را نیز از آن مطلع مکن. در وصیت نامه من تمام مسائلى که به آن نیازمند شوى، چه در امور دینى و چه در مسائل دنیوى ثبت و ضبط شده است. پسرم، در این لحظات که بیمارى و رنج بر من غلبه کرده، میل دارم از میوه هاى بهشتى، تناول کنم. از دامنه کوه بالا برو و هر یک از فرشتگان را دیدى سلام مرا به او برسان و بگو: پدرم مریض است و از شما میخواهد کمى از میوه هاى بهشتى براى او هدیه بفرستید. شیث به ارتفاع کوهستانى که در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، میوه اى به دست آورد. در بین راه جبرئیل را با گروهى از فرشتگان دید، جبرئیل بر او سلام کرد و پرسید: کجا میروى؟ گفت: پدرم مریض شده و از من خواسته است مقدارى از میوه هاى بهشتى، از فرشتگان به رسم هدیه بگیرم و اینک براى این منظور به کوه آمده ام. جبرئیل گفت: خداوند به تو صبر و اجر عنایت کند پدرت چشم از جهان پوشید و به عالم ابدى پیوست. آنگاه همگى کنار جسد آدم آمدند. فرشتگان به فرمان پروردگار بدن او را غسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند. شیث جلو ایستاد و نمازى با پنج تکبیر، به همان شیوه اى که خداوند در امت اسلامى مقرر فرموده و تا روز رستاخیز این شیوه ادامه خواهد یافت، بر جنازه آدم خواند. سپس جنازه او را طبق راهنمایى جبرئیل، با احترام و تجلیل فراوان به خاک سپردند و شیث در غم از دست دادن پدر بیتابى می کرد. جبرئیل او را دلدارى داد و به ادامه زندگى و انجام وظیفه پیامبرى تشویق نمود. می گویند حضرت شیث (ع) 912 سال زندگی کرد. محل تبلیغ وی مکه معظمه بود و مطالب صحیفه ها را که دلایل خداشناسی، فرایض و احکام و سنن و حدود الهی بود برای فرزندان آدم می خواند. وی سرانجام در مکه درگذشت و در کوه ابوقبیس به خاک سپرده شد. برخی نیز گفته اند: مزار حضرت شیث (ع) از فرزندان حضرت آدم (ع) در شهر بلخ می باشد.

منبع : دائره المعارف طهور

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۰۷
محمد جواد جیگاره

حضرت اسحاق (ع)

معنای نام : تبسم

نام پدر : حضرت ابراهیم (ع)

نام مادر : ساره

محل بعثت : فلسطین

مدت عمر : 180 سال

محل دفن : شهر خلیل الرحمن در فلسطین

  •    حضرت اسحاق (ع) حدود پنج سال کوچکتر از برادرش حضرت اسماعیل (ع) بود .
  • جبرئیل به آن حضرت بشارت داد که 1000 پیامبر از نسل او متولد خواهند شد که یکی از آنها حضرت موسی (ع) می باشد .
  • نام حضرت اسحاق (ع) 17 بار در قرآن آمده است .

سرگذشت و پایان عمر اسحاق پیامبر (ع)
اسحاق دومین فرزند ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود، مادرش ساره نام داشت، ابراهیم و ساره هر دو پیر شده بودند، و امید داشتن فرزند نداشتند، ابراهیم ـ علیه السلام ـ همواره دعا می‎کرد که خداوند فرزند صالحی به او بدهد، سرانجام خداوند لطف کرد و فرشتگان الهی تولد اسحاق ـ علیه السلام ـ را به ابراهیم ـ علیه السلام ـ بشارت دادند. سرانجام با تولد این نوگل زیبا، فصل جدیدی در زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ و ساره به وجود آمد. در قرآن هفده بار سخن از اسحاق ـ علیه السلام ـ به میان آمده، و او را به عنوان عبد صالح خدا، پیامبر شایسته، دارای روش ارجمند یاد شده است، برنامه او همان برنامه پدرش ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود، حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ در زندان، برنامه خود را براساس پیروی از آیین پدرانش دانسته و می‎گوید: «و اتبعت مله آبائی إبراهیم و إسحاق و یعقوب؛ من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم» (یوسف، 38). حضرت اسحاق ـ علیه السلام ـ هنگام بلوغ با دختری در سرزمین بابل به نام بقا خواهر یکی از شخصیت‎های آن دیار به نام لابان ازدواج کرد، و در چهل سالگی از طرف پدرش ابراهیم به عنوان تبلیغ و ارشاد مردم کنعان و فلسطین مأمور شد، آنها را به سوی خدای یکتا فراخواند، سرانجام در شام سکونت نمود، و هم چنان به مسؤولیت مهم ارشاد اشتغال داشت. پس از درگذشت اسماعیل(ع) به نبوت رسید، و به سن یکصد و هشتاد سالگى رحلت نمود و در جوار قبر پدرش حضرت ابراهیم(ع) در قدس شریف مدفون گشت. اما در نقل دیگر در مورد آن جناب آمده است: اسحاق، با «رفقا» دختر «بتویل» ازدواج کرد که از وى در سن شصت سالگى صاحب دو فرزند به نامهاى «عیص» و «یعقوب» شد. عیص که بزرگتر از یعقوب بود با دختر عمویش بنام «نسمه» ازدواج کرد که از وى «روم بن عیص» بدنیا که تمام زردپوستان از نسل او مى باشند. و یعقوب (اسرائیل) با دختردایى خود بنام «لیا»، دختر «لبان بن بتویل» ازدواج نمود که حاصل این ازدواج فرزند انى بنامهاى «روبیل، شمعون، لاوى، یهودا، زبالون، لشحر یا یشحر» بود، سپس «لیا» فوت نمود، یعقوب با خواهر او «راحیل» ازدواج کرد که از او «یوسف و بنیامین» متولد شد (بنیامین در عربى، شداد خوانده مى شود). اسحاق به سن یکصد و شصت سالگى فوت نمود و در جوار پدرش دفن شد. به هر حال بیشتر مورخان عمر اسحاق را 180 سال نوشته اند، ولى ابن اثیر عمر ایشان را 160 سال ذکر کرده است. مرقد مطهرش در شهر قدس خلیل در نزدیک مرقد مطهر پدرش حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ قرار گرفته است او دارای فرزندانی بود که برجسته‎ترین آنها حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ پدر حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ است که داستانش بعدا خاطر نشان می‎شود.

منابع : کتابک نبوت ، به کوشش آقای محمد حسین  قاسمی ، نشر براق  و سایت  طهور http://tahoor.com

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۶
محمد جواد جیگاره