شاعر شهید
از یاران امام علی علیه السلام بود. نام کاملش نعیم بن عجلان بن نعمان بن عامر بن زریق انصاری خزرجی است. وی اصالتا اهل مدینه بود ولی ساکن کوفه و از طایفه ی «خزرج».نعیم شاعر بود و از دلاوران کوفی به شمار می رفت. دو برادرش، نعمان بن عجلان زرقی و نضر، از مدافعان و یاران حضرت علی بن ابیطالب در صفین شجاعت های فراوانی از خود نشان دادند. هر سه برادر ذوق شاعری داشتند. نعمان و نضر در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام از دنیا رفتند ولی نعیم در کوفه بود. زمانی که دانست امام حسین (ع) وارد عراق شده از کوفه برای یاری امام خود، حرکت کرد و در کربلا به سپاه حسینی پیوست. روز عاشورا، در اولین حمله همه جانبه ی لشگر عمر سعد، قبل از ظهر، نعیم بن عجلان نیز جزو سوارانی بود که به یاری امام شتافت و با اجازه از امام خود، به میدان جنگ رفت، جنگید و آن قدر از دشمنان کشت تا خودش شهید شد. نام او در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه آمده است
منبع:http://tahoor.com
جرجیس پس از پیامبری به سوی شاه شتافت و او را از بت پرستی نهی کرد. شاه چون چنین دید دستور داد او را به زندان برند و وی را شکنجه بسیار کردند و به روایتی وی را چهار بار کشتند. جرجیس هفت سال به دعوت پرداخت، و مکرٌر به عذاب و شکنجه شاه دچار گردید، و سی و چهار هزارتن از اهالی موصل از جمله همسر شاه به او ایمان آوردند. سرانجام او و همگی مومنان را کشتند و خداوند به آن قوم غضب نمود و به آتش قهر خود شهرشان و هر که در آن بود را سوزاند.
بیشتر درباره جرجیس پیامبر:
گویند تا ۵۵۰ سال بعد از عیسی رسولی(پیامبر با کتاب) فرستاده نشد. در این دوره که فترت نامیده میشود از سوی خداوند پیامبری برای هدایت مردمان فرستاده میشد ولی تنها پیامبر اولوالعزم پس از عیسی محمد بود. در این فاصله (همان دوره فترت) پیامبرانی فرستاده شدند که از جملهٔ آنها میتوان به جرجیس اشاره کرد.
جرجیس نبی بود میان عیسی و پیامبر اسلام. جرجیس نام پیغمبری است از اهل فلسطین
بعضی وی را از حواریون میدانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشتهاست و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بودهاست جرجیس چندان مال داشت که محاسب او هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف میکرد.
روزگارش همزمان با پادشاهی بود عاصی و عاتی به نام داذیانه که خود را خدا میدانست و بتی داشت "افلون" نام که آن را به دشتی بزرگ میبرد و مردمان گرد هم میآورد و آتشی عظیم فراهم میساخت و مردمان را مجبور میکرد به سجده در برابر آن بت. هرکه سجده میکرد، رها میشد و هر که سر باز میزد به بلای آتش گرفتار میآمد و پادشاه قسی دعوی میکرد که میتواند جان انسانها بگیرد یا بدانها حیات بخشد.
روزی جرجیس را گذر بر آن پادشاه افتاد. پادشاه او را امر کرد به سجده در برابر بت. جرجیس سر باز زد. ملک بر او خشم گرفت و دستور داد او را بکشند. پس جرجیس را بکشتند اما به اذن خدای تعالی دوباره زنده شد. پادشاه بت پرست را خوف در دل افتاد. اینبار دستور داد جرجیس را دوباره بکشند شنیعتر و قسیتر. چنان کردند و تا به استخوانهایش در هم کوبیدند چنانکه هرگز از نو حیات نیابد. جرجیس بمرد و به اذن خدای تعالی عزوجل دوباره زنده شد. پادشاه خشم گرفته از نو فرمان به قتل جرجیس داد. این بار او را بکشتند و بسوزاندند و خاکسترش به باد دادند و دوباره به ارادهٔ خدای از نو زنده شد و جان یافت. بارها چنین شد ولیکن پادشاه عبرت نگرفت و دست از دعوی خدایی کردن برنداشت. پس عذاب حق بر او و قومش نازل شد. جرجیس پیروانی یافت و به دعوت مردمان به پرستش نیکو خدای یگانه بپرداخت.
عطار مینویسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانهٔ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند و خود نیز قبل از آنها به شهادت رسید .
منبع: http://fa.wikipedia.org
حجاج از اهالی بصره و از قبیله سعد بن تمیم بود. از جمله نامه هایی که امام حسین علیه السلام به مردم کوفه نوشتند نامه ای بود که به مسعود بن عمرو نوشتند. او نیز در پاسخِ نامه امام حسین علیه السلام نامه ای را بدست حجاج برای امام حسین علیه السلام می فرستد.
در آن نامه آمده است: «اما بعد، ای پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نامه شما واصل و از مندرجات آن اطلاع حاصل شد. ما مطیع شما هستیم. خداوند زمین را از راهنمای خیر و دلیل راه حق خالی نمی گذارد. تو امروز حجت خدا بر خلق و ودیعه او در زمین و شاخه ای از درخت وجود احمدی هستی. به جانب ما پیش آی که گردنهای بنی تمیم برای فرمان تو خم گشته و در پیروی از فرمان تو از شتر تشنه در ورود به آب مطیع تر است». حجاج پس از رساندن این نامه همچنان در رکاب امام حسین علیه السلام بود تا در روز عاشورا به فیض بزرگ شهادت نائل آمد.
نام حجاج بن بدر السعدی در زیارات
برخى هم نام او را حجاج بن بدر گفته اند. نامش در زیارت ناحیه مقدسه نیز آمده است. در زیارت قائمیه وی را حجاج بن زید سعدی دانسته، فرماید: السلام علی الحجاج بن زید السعدی - عسقلانی در اصابه گوید: وی حجاج بن زید بن جبلة بن مرداس بن عبد قیس بن مسلمة بن عامر بن عبید سعدی بصراوی است تمیمی و یکی از صحابه است، والدش زید بن جبله از اشراف اسلام است.
منبع:http://wiki.ahlolbait.com
روزی بهلول بر هارون وارد شد. خلیفه مشغول صرف شراب بود و خواست خود را از خوردن حرام تبرئه نماید .
بدین لحاظ از بهلول سوال نمود :اگر کسی انگور خورد حرام است؟
بهلول جواب داد نه .
خلیفه گفت :بعد از خوردن انگور آب هم بالای آن خورد چه طور است؟ بهلول جواب داد :اشکالی ندارد .
باز خلیفه گفت بعد از خوردن انگور و آب مدتی هم در آفتاب نشیند؟ بهلول گفت: بازهم اشکالی ندارد.
خلیفه گفت:پسچطور همین انگور و آب را اگر مدتی در آفتاب گذارند حرام است؟
بهلول جواب داد اگر قدری خاک بر سر انسان ریزند آیا به او صدمه می رساند ؟
خلیفه جواب داد :نه .
بهلول گفت :بعد از آن هم مقداری آب بر سر انسان ریزند صدمه می رساند؟
خلیفه جواب داد :نه .
بهلول گفت :اگر همین آب و خاک را به هم مخلوط نمایند و از آن خشتی بسازند و به سر انسان بزنند صدمه می رسد یا نه؟
خلیفه : البته سر انسان می شکند .
بهلول گفت چنانکه از ترکیب آب و خاک سر آدم می شکند و به او صدمه می رسد ، از ترکیب آب وانگور هم متاعی بدست می آید که از خوردن آن صدمه های فراوان به انسان وارد می آید و خورنده آن حد لازم دارد. خلیفه از جواب بهلول متحیر و دستور داد تا بساط شراب را بردارند .
منبع : http://bohlool98.persianblog.ir
به گزارش فرهنگ نیوز : مرجع فقید و عارف بزرگ، مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی، در خصوص فضائل حدیث شریف کساء فرموده اند:
برای رهایی از مشکلات راههایی است که بهترین آنها را خود ما حس کردهایم و به کمک آنها به حاجتهایمان رسیدهایم که چهار چیز است: نذر کردن گوسفند برای فقرا، خواندن حدیث ...کساء به طور پی در پی، پرداختن صدقه و ختم صلوات.
آنگاه که هواپیماهای دشمن شهرهای ایران را بمباران میکرد، امام جمعه درود خدمت آقا (آیتالله بهاءالدینی) رسیده، حملات بسیار دشمن را مطرح کرد.
آقا دستور قرائت «حدیث کساء» را میفرمایند. چندی بعد خبر آوردند که هواپیماها میآیند و تنها شهر را دور زده، از منطقه خارج میشوند. تا این که یک روز هواپیمای دشمن هنگام حمله به شهرستان بروجرد مورد اصابت نیروهای اسلام قرار میگیرد. خلبان هواپیما با چتر خود را نجات می دهد و پس از اسارت میگوید:
«مأموریت من انهدام کارخانه سیمان درود بود، ولی وقتی نزدیک شهرستان میشدم هر چه نگاه به پایین میانداختم جز آب چیز دیگری از مردم و یا کارخانه نمیدیدم».
منبع : عقیق
دانلود حدیث کسا یا صدای آقای مهدی سماواتی (منبع : http://www.emadionline.com )
وهب بن ورد نقل مى کند: روزى شیطان در برابر یحیى بن زکریا نمایان گشت و گفت : یا یحیى ! مى خواهم اندرزتان دهم . فرمود: به نصحیت تو احتیاج ندارم ، ولکن مرا از بنى آدم خبر بده که در پیش توچگونه اند؟ ابلیس عرض کرد: بنى آدم در پیش من بر سه گونه اند:
1- طایفه اول مؤمنان مى باشند که سخت ترین افرادند همیشه آنها را وسوسه مى کنیم تا به گناه آلوده کنم و از راه منصرف شوند. بعد از آن متوجه مى شوند که کار اشتباهى انجام داده اند. (مانند زمانى که واعظى به منبر مى رود و مردم را پند مى دهد، آیات توبه را براىآنان مى خواند و آنها فورا عوض مى شوند. در این زمان - توبه و استغفار مى نمایند،از گناه دست مى کشند) نمى توانم در رابطه با آنان کارى از پیش ببریم ، فقط ناراحتىو زحمت ما از این طایفه است .
2- طایفه دوم کسانى هستند که در اختیار ما و به فرمان ما تسلیم مى باشند. آنها را مانند توپى که در دست کودکان شما است و به هر طرف پرت مى کنند، همان طور آنان در دست ما هستند و به هر جا و هر گناه و فساد و فحشا که بخواهیم مى کشانیم . آنها براى ما زحمتى ندارند، لازم نیست براى آنها وقت صرف کنیم، حتى خود آنان بدون این که ما دستورى بدهیم ، اجرا کننده اند.
3- طایفه سوم مانند شما پیامبران و اولیاءالله و مؤمنین حقیقى مى باشند که حرف و وسوسه ما درآنان اثر ندارد؛ چون این را مى دانیم ، زحمت به خود نمى دهیم ، دنبال آنان نمى رویم، از اول از ایشان ماءیوس هستیم و در نتیجه از دست آنان راحتیم .
منبع : بحار ، ج63 ، ص 265
نام دیگر شیث بن آدم، هبة الله است. او فرزند و جانشین حضرت آدم بود. حضرت شیث سومین فرزند حضرت آدم بوده است. حضرت آدم حدود ۳۴ فرزند داشته است که هابیل و قابیل از اولین فرزندان این پیامبر بزرگوار بوده اند. در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده است: آدم (ع) بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آن گاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که: «این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار.» و آدم (ع) نیز چنین کرد. آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصی خود معرفی نماید. او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود.
حضرت آدم (ع) پس از حدود هزار سال از جهان برفت و شیث را وصى خود گردانید. قابیل که از این موضوع مطلع شد، نزد شیث آمده. او را تهدید کرد و گفت: سبب این که من برادرت هابیل را کشتم، همین بود که او مقام وصایت پدر را داشت و براى آن که فرزندان او به بچه هاى من در آینده فخرفروشى نکنند، من او را کشتم. اکنون تو نیز اگر جایى اظهار کنى که مقام وصایت پدر به تو رسیده، تو را نیز خواهم کشت و همان گونه که ابن اثیر و طبرى نقل کرده اند و در احادیث نیز آمده، خود آدم نیز به شیث سفارش کرد که علم خود و مقام وصایت را که پدر بدو داده بود از قابیل پنهان دارد مبادا همان گونه که او به هابیل حسد برد، به وى نیز حسد برده و در صدد قتل او بر آید. به همین دلیل شیث پیوسته در حال ترس و تقیه به سر مى برد. خداوند تعالی شیث را به پیامبری برگزید و پنجاه صحیفه بر وی نازل کرد تا به وسیله آنها مردم زمان خود را که همگی از نوه ها و نوادگان آدم ابوالبشر (ع) بودند به توحید و یگانگی خدا دعوت نماید. مسعودى گفته است که بیست و نه صحیفه بر شیث نازل شد که در آن ها تهلیل و تسبیح بود. برخی گفته اند: اولین کسى که بعد از رحلت آدم (ع) به مقام شامخ پیامبرى نائل آمد، شیث (هبة الله) بود. او وصى و جانشین آدم شد و امانت هاى الهى و صحیفه هایى که جانب خداوند نازل شده و جمعا بیست و یک صحیفه بود، دریافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن تعالیم و هدایت و راهنمایى فرزندان آدم که رفته رفته جمعت قابل ملاحظه اى را تشکیل می دادند کمر بست. از میان آثار به جاى مانده از آن صحیفه ها، این صحیفه است که خداوند به آدم وحى فرستاد که؛ من تمام نیکى ها و سعادت ها را در چهار کلمه براى تو بیان می کنم. آدم پرسید: آن چهار کلمه کدامند؟ خطاب آمد: کلمه اول از آن من، کلمه دوم از آن تو، کلمه سوم میان من و تو و کلمه چهارم میان تو و مردم. آنکه از آن من است اینست که مرا بپرستى و شریکى براى من قرار ندهى. آنکه از آن تو است آنکه در برابر کارهایى که مى کنى، آنچه را که بیش از هر چیز به آن نیازمندى، به تو پاداش دهم. آنکه میان من و تو است: از تو دعا کردن و خواستن و از من اجابت و پذیرفتن و بالاخره آنکه میان تو و بندگان من است این است که: براى مردم دوست بدارى آنچه براى خودت دوست دارى. آدم پس از گذرانیدن عمرى طولانى، احساس کسالت و ناتوانى کرد. به فرزندش شیث گفت: پسرم، زمان مرگ من نزدیک شده و اینک من مریض و ناتوانم و خداوند به من دستور داده که تو را وصى خود قرار دهم و ودیعه هاى او را به امانت نزد تو بگذارم، اینک وصیت نامه من که شامل آثار علمى و نام بزرگ خداوند می باشد، زیر سر من است. وقتى من از دنیا رفتم آن را بردار و کسى را نیز از آن مطلع مکن. در وصیت نامه من تمام مسائلى که به آن نیازمند شوى، چه در امور دینى و چه در مسائل دنیوى ثبت و ضبط شده است. پسرم، در این لحظات که بیمارى و رنج بر من غلبه کرده، میل دارم از میوه هاى بهشتى، تناول کنم. از دامنه کوه بالا برو و هر یک از فرشتگان را دیدى سلام مرا به او برسان و بگو: پدرم مریض است و از شما میخواهد کمى از میوه هاى بهشتى براى او هدیه بفرستید. شیث به ارتفاع کوهستانى که در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، میوه اى به دست آورد. در بین راه جبرئیل را با گروهى از فرشتگان دید، جبرئیل بر او سلام کرد و پرسید: کجا میروى؟ گفت: پدرم مریض شده و از من خواسته است مقدارى از میوه هاى بهشتى، از فرشتگان به رسم هدیه بگیرم و اینک براى این منظور به کوه آمده ام. جبرئیل گفت: خداوند به تو صبر و اجر عنایت کند پدرت چشم از جهان پوشید و به عالم ابدى پیوست. آنگاه همگى کنار جسد آدم آمدند. فرشتگان به فرمان پروردگار بدن او را غسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند. شیث جلو ایستاد و نمازى با پنج تکبیر، به همان شیوه اى که خداوند در امت اسلامى مقرر فرموده و تا روز رستاخیز این شیوه ادامه خواهد یافت، بر جنازه آدم خواند. سپس جنازه او را طبق راهنمایى جبرئیل، با احترام و تجلیل فراوان به خاک سپردند و شیث در غم از دست دادن پدر بیتابى می کرد. جبرئیل او را دلدارى داد و به ادامه زندگى و انجام وظیفه پیامبرى تشویق نمود. می گویند حضرت شیث (ع) 912 سال زندگی کرد. محل تبلیغ وی مکه معظمه بود و مطالب صحیفه ها را که دلایل خداشناسی، فرایض و احکام و سنن و حدود الهی بود برای فرزندان آدم می خواند. وی سرانجام در مکه درگذشت و در کوه ابوقبیس به خاک سپرده شد. برخی نیز گفته اند: مزار حضرت شیث (ع) از فرزندان حضرت آدم (ع) در شهر بلخ می باشد.
منبع : دائره المعارف طهور